فیک تهیونگ (کپشن)عشق شبکه زده ( پارت آخر)

فیک تهیونگ (کپشن)عشق شبکه زده ( پارت آخر)

فیک تهیونگ (کپشن)عشق شبکه زده ( پارت آخر)

دانلود ویدیو کلیپ آهنگ ماهک : مامان جونم ، من دارم با کوکی میرم بیرون . کاری نداری ؟؟! رفتم جلو و ماهکم رو بقل کردم و بوسش کردم . ا/ت : نه ماه مامان . خوش بگذره . زود برگردین خونه . ماهک : باشه قربونت شم‌. بای ا/ت : خدا نکنه ، بای . ماهک رفت و سوار ماشین کوکی شد . هعی … چقدر زود بزرگ شدن ، هنوز ام‌ از دیدن جفتشون کنار هم سیر نمیشم . کوکی ، خواهر زاده منه ، چطور میتونم بهش اعتماد نکنم ؟؟! موبایلم زنگ خورد . با دیدن عکس تهیونگ لبخند زدم . ا/ت : سلام عزیزم . تهیونگ : سلام خانومم ، خوبی ؟؟ ا/ت : صداتو شنیدم بهتر شدم 🙂 تهیونگ : با ماهکم آماده شید تا بریم بیرون ‌ ا/ت : تهیونگ ، ماهک با کوکی رفتن بیرون . تهیونگ : ای بابا ، نمیشه با دخترم برم بیرون که … این آقا کوکی ام صاحب ماهکم شده . ا/ت : اشکالی نداره، بزار خوب خوشگذرونی کنند ، منو و تو پیرمرد رو می‌خوان‌ چیکار ؟؟ تهیونگ : یاااااا من پیر نیسم ، هنوز یه سال مونده تا ۴۰ سالم شه . ا/ت : خخخخ باشه تو بیا خونه . تهیونگ : هوممم خب تو آماده شو ، امشب باهم دیگه بریم . ا/ت : باشه .پس برم آماده شم‌، بای تهیونگ : بای خانومم ، نیم ساعت دیگه اونجام . تلفن رو قطع کردم و رفتم بالا که آماده شم .حق با تهیونگ بود ، هنوز ام جوونیم . حتی اگه ۷۰ سال دیگه ام بگذره ، شاید در ظاهر پیر باشیم . اما عشقمون جوونه رفتم و یه لباس باز تنم کردم ، بعد این همه سال هنوزم خوشگلم 🙂 صدای بوق ماشین تهیونگ اومد و رفتم پایین . ….. خیلی خسته شده بودم . روی تخت دراز کشیدم . گوشیمو نگاه کردم و زنگ زدم به ماهک ماهک : سلام مامانی ا/ت : سلام ماهکم ، کجایی عزیزم ، دیگه دیر شده بیا خونه . ماهک : باشه مامانی ، تا ۲۰ دقیقه دیگه میرسم . ا/ت : باشه عزیز دلم ، خدافس ماهک : خدافسسسس مامانییی جونممم تهیونگ لباس خوابش رو تنش کرده بود و اومد تهیونگ : خانومم هوم کش داری گفتم تهیونگ : هوم نه و بله :/ تازه باید بگی جانم عشقم یا … + اوففففف تهیونگا ، چی شده ؟؟ تهیونگ چشماشو مظلوم کرد و قیافه کیوتی گرفت . میخواستم بگم بوسم کنی + از سنت خجالت بکش :/ تهیونگ : نکنی خودم میکنم عاااا تازه هنوز جوونیم خیلی کارا میتونیم بکنیم ، مثل آوردن یه برادر یا خواهر برای ماهک 🙂 + ببندش تهیونگ : ایشششش باشه بابا اومد پیشم و بقلش کردم . موهای نرمشو توی دستم گرفتم و باهاشون ور رفتم . ماهک : سیلاممم مامانییییی سیلاممم بابایییی تهیونگ بلند شدم و ماهک پرید بقلش . تهیونگ : سلام ماه بابا ، خوبی دختر نازم ؟ ماهک : واییییی آره خیلی خوبم تهیونگ : خوش گذشت ؟ کوکی‌چطوره ، شیطونی نکرد که ؟ البته برادر زادمه :/ از بچه جونگ کوک چیزی بیشتر انتظار نمیره ماهک خندید + نه فقط رفتیم دور زدیم و … تهیونگ ،ماهک رو برد اتاقش و خوابید تهیونگ : اوففف خانوم خسته شدم . ا/ت : بیا اینجا . تهیونگ رو بقل کردم ، اون لحظه تنها آرزوم این بود که تا ابد این خانواده باقی بمونه و ماهک من خوشبخت بشه . ادامه دارد … این فیک ام با یه پایان خوش تموم شد . اما یادتون باشه همیشه اینطوری نیست و ممکنه سرنوشت تلخی داشته باشید ، مهم این وسط امید ، که همیشه خیلی کمرنگ به زندگی میتابه اما حتی یه ذره اون روشنایی رو به همراه داره. اینکه الان خوشحالی رو میخندی ، هر چقدر ام کوچیکه اما ممکنه بعدش پر از غم و غصه و اندوه باشه پس قدرشو بدون . اگه دوستی داری که لیاقت تور نداره همین الان بندازش دور . تو ارزشمند ترین چیز هستی . اگه خودتو دوست نداری مهم نیست . من هم از خودم متنفرم . مهم اینه ارزش خودتو بدونی هر وقت تنها بودی و ناراحت بدون من هسم هر چقدر دور ، با تفاوت سن زیاد ، من هسم 🙂 دوستون دارم بیشتر از چیزی که فکر کنید . خدانگهدارتون راستی آجی آدرینا واست برای خداحافظی یه ویدیو گذاشتم BTS_FAKE,عشق شبح زده,نویسنده در حال حاضر مُرد ماهک : مامان جونم ، من دارم با کوکی میرم بیرون . کاری نداری ؟؟! رفتم جلو و ماهکم رو بقل کردم و بوسش کردم . ا/ت : نه ماه مامان . خوش بگذره . زود برگردین خونه . ماهک : باشه قربونت شم‌. بای ا/ت : خدا نکنه ، بای . ماهک رفت و سوار ماشین کوکی شد . هعی … چقدر زود بزرگ شدن ، هنوز ام‌ از دیدن جفتشون کنار هم سیر نمیشم . کوکی ، خواهر زاده منه ، چطور میتونم بهش اعتماد نکنم ؟؟! موبایلم زنگ خورد . با دیدن عکس تهیونگ لبخند زدم . ا/ت : سلام عزیزم . تهیونگ : سلام خانومم ، خوبی ؟؟ ا/ت : صداتو شنیدم بهتر شدم 🙂 تهیونگ : با ماهکم آماده شید تا بریم بیرون ‌ ا/ت : تهیونگ ، ماهک با کوکی رفتن بیرون . تهیونگ : ای بابا ، نمیشه با دخترم برم بیرون که … این آقا کوکی ام صاحب ماهکم شده . ا/ت : اشکالی نداره، بزار خوب خوشگذرونی کنند ، منو و تو پیرمرد رو می‌خوان‌ چیکار ؟؟ تهیونگ : یاااااا من پیر نیسم ، هنوز یه سال مونده تا ۴۰ سالم شه . ا/ت : خخخخ باشه تو بیا خونه . تهیونگ : هوممم خب تو آماده شو ، امشب باهم دیگه بریم . ا/ت : باشه .پس برم آماده شم‌، بای تهیونگ : بای خانومم ، نیم ساعت دیگه اونجام . تلفن رو قطع کردم و رفتم بالا که آماده شم .حق با تهیونگ بود ، هنوز ام جوونیم . حتی اگه ۷۰ سال دیگه ام بگذره ، شاید در ظاهر پیر باشیم . اما عشقمون جوونه رفتم و یه لباس باز تنم کردم ، بعد این همه سال هنوزم خوشگلم 🙂 صدای بوق ماشین تهیونگ اومد و رفتم پایین . ….. خیلی خسته شده بودم . روی تخت دراز کشیدم . گوشیمو نگاه کردم و زنگ زدم به ماهک ماهک : سلام مامانی ا/ت : سلام ماهکم ، کجایی عزیزم ، دیگه دیر شده بیا خونه . ماهک : باشه مامانی ، تا ۲۰ دقیقه دیگه میرسم . ا/ت : باشه عزیز دلم ، خدافس ماهک : خدافسسسس مامانییی جونممم تهیونگ لباس خوابش رو تنش کرده بود و اومد تهیونگ : خانومم هوم کش داری گفتم تهیونگ : هوم نه و بله :/ تازه باید بگی جانم عشقم یا … + اوففففف تهیونگا ، چی شده ؟؟ تهیونگ چشماشو مظلوم کرد و قیافه کیوتی گرفت . میخواستم بگم بوسم کنی + از سنت خجالت بکش :/ تهیونگ : نکنی خودم میکنم عاااا تازه هنوز جوونیم خیلی کارا میتونیم بکنیم ، مثل آوردن یه برادر یا خواهر برای ماهک 🙂 + ببندش تهیونگ : ایشششش باشه بابا اومد پیشم و بقلش کردم . موهای نرمشو توی دستم گرفتم و باهاشون ور رفتم . ماهک : سیلاممم مامانییییی سیلاممم بابایییی تهیونگ بلند شدم و ماهک پرید بقلش . تهیونگ : سلام ماه بابا ، خوبی دختر نازم ؟ ماهک : واییییی آره خیلی خوبم تهیونگ : خوش گذشت ؟ کوکی‌چطوره ، شیطونی نکرد که ؟ البته برادر زادمه :/ از بچه جونگ کوک چیزی بیشتر انتظار نمیره ماهک خندید + نه فقط رفتیم دور زدیم و … تهیونگ ،ماهک رو برد اتاقش و خوابید تهیونگ : اوففف خانوم خسته شدم . ا/ت : بیا اینجا . تهیونگ رو بقل کردم ، اون لحظه تنها آرزوم این بود که تا ابد این خانواده باقی بمونه و ماهک من خوشبخت بشه . ادامه دارد … این فیک ام با یه پایان خوش تموم شد . اما یادتون باشه همیشه اینطوری نیست و ممکنه سرنوشت تلخی داشته باشید ، مهم این وسط امید ، که همیشه خیلی کمرنگ به زندگی میتابه اما حتی یه ذره اون روشنایی رو به همراه داره. اینکه الان خوشحالی رو میخندی ، هر چقدر ام کوچیکه اما ممکنه بعدش پر از غم و غصه و اندوه باشه پس قدرشو بدون . اگه دوستی داری که لیاقت تور نداره همین الان بندازش دور . تو ارزشمند ترین چیز هستی . اگه خودتو دوست نداری مهم نیست . من هم از خودم متنفرم . مهم اینه ارزش خودتو بدونی هر وقت تنها بودی و ناراحت بدون من هسم هر چقدر دور ، با تفاوت سن زیاد ، من هسم 🙂 دوستون دارم بیشتر از چیزی که فکر کنید . خدانگهدارتون راستی آجی آدرینا واست برای خداحافظی یه ویدیو گذاشتم

دیدگاه خود را بگذارید