فیک تهیونگ پارت ۹:::::::::::پـلاس هیجـده///هیـجانی///عـاشقانه

فیک تهیونگ پارت ۹:::::::::::پـلاس هیجـده///هیـجانی///عـاشقانه

فیک تهیونگ پارت ۹:::::::::::پـلاس هیجـده///هیـجانی///عـاشقانه

دانلود ویدیو کلیپ آهنگ وقدی ب هوش اومدی یه چیز سیاهی جلوی چشاتو بسته بود حدس زدی که پارچه ی مشکی به چشات بستن یکم خودتو تکون دادی+هییییی نجاتم بدییییین=پرنسس بیدار شد؟+تو کی هصدی بی شعورررر ولم کننننننن=منو نمیشناسی ولی انگار خیلی دلت واسه پدر بچت تنگ شده…اوکی الان بهش اس میدم+ب تهیونگ چیزی نگوووو مرتیکه ی احمقققققبعد پنج دقیقه جیغو داد کردنت مرده گفت…=خب بهش ادرس دادم الان میادبعد یه ربع صدای تهیونگو شنیدی…+تهیونگاا(با بغض)_ا/ت نگران نباش=حق دارع نگران باشه_ببند بابا یا ا/ت رو ازاد میکنی یا خودم میکشمت(با داد)=باش ولی یه شرط داره_بنال=ازادش میکنم به شرط این ک زنتو بدی به من+چ..چی؟؟تهیونگگگ قبول نکنننننننن_ا/ت…اینجا….بمونی….خیلی بد تره……..فک کنم….باشه+چ…چ…چ…چی؟؟؟؟؟؟؟؟تهیونگ نکننننننننننن نهههههههههه بچمون چییییییاون مرده اومد جلو و چشاتو باز کرد با چشای تر شده ی تهیونگ مواجه شدی خودتم داشتی اشک میریختی+چطور تونستی؟=من میرم بیرون تا حرفاتونو باهم بزنینوقدی مرده رفت تهیونگ اومد نزدیکت و دستاشو گذاشت رو گونت و لباشو به لبات نزدیک کرد +نزدیکم نشو گمشو اون وررررازت فاصله گرفت و با ناراحتی بهت نگاه کرد_ا/ت…نمیتونستم ببینم اینجا عذاب بکشی واسه همین این شرطو قبول کردم+گمشو بیروننننن نمیخوام ریختتو ببینم گمشووووووووووادامه دارد…لایکا:۸۰ فیک,فیکشن,تهیونگ وقدی ب هوش اومدی یه چیز سیاهی جلوی چشاتو بسته بود حدس زدی که پارچه ی مشکی به چشات بستن یکم خودتو تکون دادی+هییییی نجاتم بدییییین=پرنسس بیدار شد؟+تو کی هصدی بی شعورررر ولم کننننننن=منو نمیشناسی ولی انگار خیلی دلت واسه پدر بچت تنگ شده…اوکی الان بهش اس میدم+ب تهیونگ چیزی نگوووو مرتیکه ی احمقققققبعد پنج دقیقه جیغو داد کردنت مرده گفت…=خب بهش ادرس دادم الان میادبعد یه ربع صدای تهیونگو شنیدی…+تهیونگاا(با بغض)_ا/ت نگران نباش=حق دارع نگران باشه_ببند بابا یا ا/ت رو ازاد میکنی یا خودم میکشمت(با داد)=باش ولی یه شرط داره_بنال=ازادش میکنم به شرط این ک زنتو بدی به من+چ..چی؟؟تهیونگگگ قبول نکنننننننن_ا/ت…اینجا….بمونی….خیلی بد تره……..فک کنم….باشه+چ…چ…چ…چی؟؟؟؟؟؟؟؟تهیونگ نکننننننننننن نهههههههههه بچمون چییییییاون مرده اومد جلو و چشاتو باز کرد با چشای تر شده ی تهیونگ مواجه شدی خودتم داشتی اشک میریختی+چطور تونستی؟=من میرم بیرون تا حرفاتونو باهم بزنینوقدی مرده رفت تهیونگ اومد نزدیکت و دستاشو گذاشت رو گونت و لباشو به لبات نزدیک کرد +نزدیکم نشو گمشو اون وررررازت فاصله گرفت و با ناراحتی بهت نگاه کرد_ا/ت…نمیتونستم ببینم اینجا عذاب بکشی واسه همین این شرطو قبول کردم+گمشو بیروننننن نمیخوام ریختتو ببینم گمشووووووووووادامه دارد…لایکا:۸۰

دیدگاه خود را بگذارید