اجرای مراسم مجالس مجلس ترحیم عرفانی

اجرای مراسم مجالس مجلس ترحیم عرفانی

اجرای مراسم مجالس مجلس ترحیم عرفانی

دانلود ویدیو کلیپ آهنگ شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه و سوز و زاری چراست بگفت ای هوادار مسکین من برفت انگبین یار شیرین من چو شیرینی از من به در می رود چو فرهادم آتش به سر می رود همی گفت و هر لحظه سیلاب درد فرو می دویدش به رخسار زرد که ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای ایست تو بگریزی از پیش یک شعله خام من ایستاده ام تا بسوزم تمام تو را آتش عشق اگر پر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت سعدی نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند هر دم سکوت مرگبارم را دکتر علی شریعتی شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد چو روزی ز آغوش دریا بر آمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد تو دریای من بودی آغوش وا کن که میخواهد این قوی زیبا بمیرد ترحیم اجرای مراسم ترحیم عرفانی ,مجالس ترحیم عرفانی ,مجلس ترحیم عرفانی شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تو را گریه و سوز و زاری چراست بگفت ای هوادار مسکین من برفت انگبین یار شیرین من چو شیرینی از من به در می رود چو فرهادم آتش به سر می رود همی گفت و هر لحظه سیلاب درد فرو می دویدش به رخسار زرد که ای مدعی عشق کار تو نیست که نه صبر داری نه یارای ایست تو بگریزی از پیش یک شعله خام من ایستاده ام تا بسوزم تمام تو را آتش عشق اگر پر بسوخت مرا بین که از پای تا سر بسوخت سعدی نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند هر دم سکوت مرگبارم را دکتر علی شریعتی شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد چو روزی ز آغوش دریا بر آمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد تو دریای من بودی آغوش وا کن که میخواهد این قوی زیبا بمیرد ترحیم

دیدگاه خود را بگذارید