تصور کن چونگ کوک ( عشق پنهان / ناچار به عشق ۱۱ از فصل ۲

تصور کن چونگ کوک ( عشق پنهان / ناچار به عشق ۱۱ از فصل ۲

تصور کن چونگ کوک ( عشق پنهان / ناچار به عشق ۱۱ از فصل ۲

دانلود ویدیو کلیپ آهنگ کلارا : رسیدیم دمه در خونه ی رونی … چشمتون روز بد نبینه انقدر بد بهمون نگاه میکردم که گفتم الفاتحه کوک : س..سلام رونی : سلام و کوفت درد کجا بودین کوک : زیبای خفته خواب تشریف داشتن -__- کلارا : خوب چیه خواب موندم -__- آلاله : خیلی خوب بیاین بریم کوک : من و جانی جلو میشینیم شما دخترا هم پیش هم آلاله : ن بابا بیشین من میرم جلو رونی : اخه ماشین منه شما تایین تکلیف میکنید؟ کلارا : خخخخ من میگم رونی و آلاله جلو میشینن بقیه هم پشت رونی : اره خوبه کوک : وسطای راه بودیم که رونی وایساد .. کوک : چرا وایسادی ؟ رونی : ببخشیدا شما اون عقب نشستین پن رانندگی میکنما استراحت کلارا : داشتم میرفتم که پام پیچ خورد و افتادم اما جانی منو گرفت چندلحظه همونجوری بودیم که کوک اومد گفت کوک : کلارا با من بیا کلارا : عصبانیت و توی چشماش میدیم با ترس و لرز رفتم گفتم : ب..ع..له؟ کوک : چرا با جانی رفته بودی؟ ها ؟ کلارا : من باهاش نرفته بودم .. کوک : پس چرا پیش هم بودید تو بغل اون؟ جوابمو بده کلارا : من رفتم پام رفت روی سنگ افتادم اونم منو گرفت همین .. کوک : ن همین نیس تو آلاله رو فرستادی جلو پیش رونی خودت وسط نشستی تا پیشش باشی تو منو دوس نداری .. تموم شد همه چی.. کلارا : ن چرا بهم فرصت نمیدی چرا همه چی رو زود قضاوت میکنی چرا اینجوری میکنی کوک : باهام حرف نزن پارت بعد : لایکا ۴۸ تا بازنشر ۲ تا دنبال کننده ۳ نتایج بهم اضافه بشه بدون انفالو Bts,BTS Funny,داستان فیک جونگ ,داستان کلارا : رسیدیم دمه در خونه ی رونی … چشمتون روز بد نبینه انقدر بد بهمون نگاه میکردم که گفتم الفاتحه کوک : س..سلام رونی : سلام و کوفت درد کجا بودین کوک : زیبای خفته خواب تشریف داشتن -__- کلارا : خوب چیه خواب موندم -__- آلاله : خیلی خوب بیاین بریم کوک : من و جانی جلو میشینیم شما دخترا هم پیش هم آلاله : ن بابا بیشین من میرم جلو رونی : اخه ماشین منه شما تایین تکلیف میکنید؟ کلارا : خخخخ من میگم رونی و آلاله جلو میشینن بقیه هم پشت رونی : اره خوبه کوک : وسطای راه بودیم که رونی وایساد .. کوک : چرا وایسادی ؟ رونی : ببخشیدا شما اون عقب نشستین پن رانندگی میکنما استراحت کلارا : داشتم میرفتم که پام پیچ خورد و افتادم اما جانی منو گرفت چندلحظه همونجوری بودیم که کوک اومد گفت کوک : کلارا با من بیا کلارا : عصبانیت و توی چشماش میدیم با ترس و لرز رفتم گفتم : ب..ع..له؟ کوک : چرا با جانی رفته بودی؟ ها ؟ کلارا : من باهاش نرفته بودم .. کوک : پس چرا پیش هم بودید تو بغل اون؟ جوابمو بده کلارا : من رفتم پام رفت روی سنگ افتادم اونم منو گرفت همین .. کوک : ن همین نیس تو آلاله رو فرستادی جلو پیش رونی خودت وسط نشستی تا پیشش باشی تو منو دوس نداری .. تموم شد همه چی.. کلارا : ن چرا بهم فرصت نمیدی چرا همه چی رو زود قضاوت میکنی چرا اینجوری میکنی کوک : باهام حرف نزن پارت بعد : لایکا ۴۸ تا بازنشر ۲ تا دنبال کننده ۳ نتایج بهم اضافه بشه بدون انفالو

دیدگاه خود را بگذارید